عمدتاً بازی را براساس نیازهای کودکان و دغدغههای شخصی آنها بررسی کردهاند. این در حالی است که براساس نظریههای عصبروانشناسی بالینی و هیجانی بازی جزء نیازهای اصلی انسان شناخته شده اند. لذت ناشی از بازی به عنوان هفتمین هیجان اصلی در کنار نظامهای هیجانی دیگر نظیر: خشم، شادی، غم، ترس، لذت جنسی و مراقبت و امنیت از اهمیت بالایی برخوردار است؛ به طوری که از آن به عنوان نظام بازی یاد می شود. نتاج تحقیقات نشان میدهند که نظام بازی تاثیر عمیقی بر ساختارهای قشر مغزمی گذارد- فعالیتهای قشر مغز به صورت کلی در زمینه های مختلفی چون فرایند یادگیری زبان، کارکردهای حرکتی، شکلدهی به تفاوتهای فردی و هوش، برنامهریزی، احساس و ادراک محیط بیرونی است- این نتایج نشان میدهند که بازی کردن نه تنها نیاز طبیعی و بهنجار کودکان است بلکه بسیاری از ساختارهای نورونی و عصب شناختی آتی او در بزرگسالی را شکل میدهد. به این شکل دهی خاصیت نوروپلاستیسیتی مغز گفته میشود. به بیان عصبروانشناسان کاربردی، مغز می تواند ساختارهای عصبی خود در طول زندگی را تغییر و توسعه ببخشد. به عبارت دیگر بازی توانایی ارتباطهای عصبی مغز را افزایش میدهد. یکی از دلایل اصلی این تغییرات این است که بازی عمدتاً در یک گروه اجتماعی رخ میدهد. اگر ما سیستمهای عصبی دو فرد را در نظر بگیریم این دو از طریق بازی با هم ارتباط برقرار میکنند. به عنوان مثال فرایند تعاملی که از طریق زبان در بازی شکل می گیرد قسمتهایی از ناحیه بروکا و ورنیکه- نواحی از مغز که مسئولیتهای فهم و تواناییهای سخن گفتن را برعهده دارند- را درگیر میکند.
بازی میزان ترشح نظام دوپامینرژیک را افزایش میدهد، این نظام که ارتباط مستقیمی با هیجان لذت دارد تامین کننده چرخهی اساسی شادی و سرحالی کودکان است. نکته قابل توجه این است که انواع بازیها توانایی ما را برای تعامل اجتماعی گسترده افزایش میدهند. به این صورت که با افزایش ترشح سطوح مختلف دوپامین در مغز، فعالیتهای اجتماعی از جمله بازی افزایش مییابند. این نشاندهندهی همبستگی بالای مغز و بازی در فرایند ارتباط اجتماعی است. با توجه به رویکرد یکپارچگی مغز انسان، بازی امکان رویارویی با محیط بیرونی را از طریق تجارب هیجانی تقویت میکند. اینجاست که ما خواهیم فهمید چرا بازیهایی از قبیل بازی بیزی بورد به مادر و کودک در ارتباط اثربخشتر کمک میکند. طبق نظریههای روانپویشی کودک در سالهای ابتدایی، وابستگیهای لمسی و بصری به مادر خواهد داشت، به عبارت دیگر برای یک کودک مادر منبع لذت خواهد بود. لذا او تنها تامینکننده نیازهای کودک است. نیازهایی که برپایه دیدن و لمس کردن شکل گرفتهاند. به بیان بالبی نیاز کودک از سن تولد تا یک سالگی هم شامل تعاملات عاطفی مثل نوازش و بوسه و هم تامین غذا میشوند. به بیان هارلو کودکان نیازمند مراقبی پاسخگو و امن هستند؛ این مهم تحول بهنجارتر آنها را در آینده ممکن میسازد. این دو نیاز برای یک کودک نیازی اساسی است. چراکه سازگاری وی با محیط اجتماعیش را ممکن میسازد. اما بهتر است سوالی بپرسیم، این ویژگی مهم یعنی تعامل بین مادر و کودک در ارتباط با والدین دقیقاً بیانگر چیست؟ پاسخ به این سوال را بایستی در بازی بیزی بورد جستجو کنیم؛ هدفی که بازیهای بورد دنبال میکنند در درجه اول ایجاد حس امنیت رابطهای بین دو فرد (طبق دغدغه این گروه به صورت خاص والد و کودک) است. به این معنی که در این بازیها قرار است بر طبق یک الگوی از پیش تعیین شده و یک سری المانها و تصاویر یک کودک و مادر (یا مراقب) او در کنار هم قرار بگیرند ودر نهایت با یک شیوهی تعاملی به هدف بازی دست مییابند. ضرورتاً نتیجه هدفمند نیست، این انتخاب آنهاست که معنادارترین حالت را در تصمیماتشان اتخاذ کنند. در حقیقت رفتار بین والد و کودک مورد نظر خواهد بود. اینکه در این فرایند مادر چقدر به هیجانهای کودک، به سوالها و چالشهای او اهمیت داده، به حرکات او توجه نموده و چقدر به کودک خود اجازه حرکت آزادانه میدهد، اهمیت دارد. در درجه دوم کودکان یاد میگیرند در مواقعی که تنها هستند خودشان را با توجه به وسائلی که در دست دارند، سرگرم کنند؛ به عبارت دیگر آنها علاوه بر تعامل دوطرفه، بعضی اوقات نیز به رشد و تمرکز خویش نیز کمک میکنند.